زمان تقریبی مطالعه: 18 دقیقه

ابوالقاسم فندرسکی

اَبوالْقاسم فِندِرسْكی، معروف به میرفندرسكی (ح 970- 1050 ق / 1563-1640 م)، حكیم و دانشمند دورۀ صفوی و از استادان بنام مكتب اصفهان. پدران او از بزرگان سادات استراباد بودند و جدش میرصدرالدین در ناحیۀ فندرسك از قرای استراباد صاحب املاكی بود و بعد از جلوس شاه ‌عباس اول (966 ق) به دربار او پیوست. پدرش میرزابیك نیز در دستگاه شاه ‌عباس خدمت می‌كرد و مورد تكریم بود (افندی، 5 / 500؛ قمی، 3 / 35- 36).
ابوالقاسم در قصبۀ فندرسك زاده شد (نك‍ : اوحدی، 151؛ افندی، 5 / 501-502) و ظاهراً مقدمات علوم را در همان نواحی فرا گرفت، ‌ولی بعداً برای ادامۀ تحصیل به اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیك تبریزی (د 1041) كه خود از شاگردان افضل‌الدین محمد تركۀ اصفهانی بود، به تحصیل حكمت و علوم پرداخت (نك‍ : اوحدی، 151، 168، 282). وی سپس در همانجا به تدریس مشغول شد، ولی ظاهراً محیط فكری و علمی آن روزگار با روحیۀ آزادی‌طلب و تقلیدناپذیر او سازگار نبود و او نیز چون استادش چلبی‌بیك تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان شد (نك‍ : همو، 151؛ نصرآبادی، 153).
هندوستان در آن دوران به سبب روش و منش خاص اكبرشاه و سیاست «صلح كل» او، هم از لحاظ رونق اقتصادی و امنیت اجتماعی مردمان نقاط دیگر را به سوی خود می‌كشید و هم از لحاظ تنوع ادیان و آیینها و دوری از تعصبات مذهبی و فرقه‌ای برای مردمان آزاداندیش جایگاهی امن و دلخواه بود. ظاهراً سفر اول میر به هند در 1015 ق و به همراهی اوحدی بلیانی (مؤلف تذكرۀ عرفات العاشقین) بوده است (اوحدی، 12، 151)، به گفتۀ اوحدی هنگامی كه میر به هند رسید، به دستگاه میرزا جعفر آصف خان (ﻫ‍ م) كه خود از شاعران و ادیبان ایرانی بود و به هند مهاجرت كرده و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود، نزدیك شد. آصف‌خان با رعایت احوال او، وسایل بازگشت او را به ایران فراهم نمود، ولی دیری نگذشت كه میر دوباره عازم سفر هند شد، نخست به گجرات و از آنجا به دكن رفت. اوحدی در هنگامی كه مشغول نوشتن عرفات العاشقین بوده ــ یعنی در فاصلۀ سالهای 1021 تا 1024 ق ــ می‌نویسد كه میر مکرر به جانب هند سفر کرده و در این ازمنه نیز به هند آمده، باز به عراق مراجعت نموده و باز در هند است (ص 150). میرفندرسكی بعد از این تاریخ نیز تا اواخر عمر همواره به هند سفر می‌كرده و ظاهراً یك بار در 1037 ق و بار دیگر در 1046 ق به معرفی ابوالحسن اصفهانی، وزیر شاه جهان با آن پادشاه ملاقات كرده است (ریو، II / 815).
میرفندرسكی در دربار ایران نیز مورد تكریم بود و به گفتۀ نصرآبادی هنگامی كه از هند به اصفهان بازگشت، شاه صفی به دیدنش رفت (همانجا). وفات او در 1050 ق در اصفهان روی داد (خاتون‌آبادی، 514) و در همانجا در مقبرۀ بابا ركن‌الدین، در محلی كه امروز به تخت فولاد و تكیۀ میر معروف است، به خاك سپرده شد. مزار او در فضای باز قرار دارد و بر روی خاك او سنگ یكپارچۀ بزرگی نهاده‌اند كه بر جانب غربی آن كتیبه‌ای به خط ثلث برجسته مورخ به سال 1050 ق نوشته شده است، ولی در پایان نسخۀ رسالۀ صناعیه (شم‍ 887) موجود در كتابخانۀ آستان قدس، تاریخ وفات میر 1049 قید شده و در مصراع آخر یك رباعی به صورت ماده تاریخ آمده است (نك‍ : گلچین معانی، 35، حاشیه). مقبرۀ میر همیشه در اصفهان حرمت خاص داشته و زیارتگاه مردم بوده است. گفته‌اند كه پس از مرگ وی طبق وصیتش كتابهای او به كتابخانۀ سلطنتی شاه صفی منتقل شد (قمی، 3 / 35؛ مدرس، 4 / 359). از زندگانی شخصی او چیزی نمی‌دانیم و معلوم نیست كه اعقاب او چه كسانی بوده‌اند. از نوادگان او تنها میرابوطالب بن میرزابیك معروف است كه از شاگردان علامۀ مجلسی، و مردی فاضل و شاعر بوده است و آثار فراوان دارد (نك‍ : افندی، 5 / 500-501؛ قمی، 3 / 36؛ مدرس، 4 / 360) و بازماندگان این خاندان، تا همین اواخر از سادات محترم منطقۀ استراباد بوده‌اند (نك‍ : هدایت، روضة، 9 / 112، 489).
میرفندرسكی از معاصران میرداماد و شیخ بهایی بوده و چندین تن از مدرسان علوم حكمای معروف آن عصر، چون ملاصادق اردستانی، محمدباقر سبزواری، آقاحسین خوانساری، میرزا رفیعای نائینی و شیخ رجبعلی تبریزی از شاگردان او بوده‌اند (نك‍‍ : خوانساری، 2 / 354؛ خاتون‌آبادی، همانجا؛ هدایت، همان، 8 / 586؛ آشتیانی، 85). بعضی از مؤلفان صدرالدین شیرازی، حكیم بزرگ عصر صفوی را نیز درشمار شاگردان او آورده‌اند (مدرس 3 / 418؛ براون، IV / 435)، ولی صدرالدین در هیچ یك از آثار خود از او نامی نمی‌برد، درصورتی‌كه در مقدمۀ شرح بر اصول كافی از دو استاد دیگر خود، میرداماد و شیخ بهایی با تجلیل و تكریم فراوان یاد می‌كند (نك‍ : آشتیانی، 83-84، 87- 88).
با اینهمه، به هیچ روی دور از احتمال نیست كه افكار میر و تأثیراتی كه وی از محیط فكری و فرهنگی هند پذیرفته و دریافتهایی كه از تأمل در مسائل فلسفی هندی حاصل كرده بود، به نوعی از طریق مباحثات و مذكرات علمی به مجامع فرهنگی ایران راه یافته و انگیزۀ برخی تأملات و تفكرات شده باشد. به گفتۀ نویسندۀ كتاب دبستان مذاهب، میر با شاگردان آذركیوان (ﻫ‍ م) مصاحبت داشت و ترك آزار جاندار از صحبت شاگردان كیوان پیش گرفته بود و چون از او پرسیدند كه «با استطاعت چرا به حج نمی‌روی؟ جواب داد: برای آن نمی‌روم كه آنجا گوسپندی به دست خود باید كشت» (1 / 47). در این كتاب چند تن از آذركیوانیان نیز از دوستان و نزدیكان میرفندرسكی شمرده شده‌اند (1 / 337- 338). ارتباط میرفندرسكی با شاگردان آذركیوان در هند دور از احتمال نیست، ولی اینکه وی از افکار و آراء آذرکیوانی تأثیر پذیرفته باشد، درست به نظر نمی‌رسد، زیرا اولاً در آثاری كه از وی در دست است، هیچ‌گونه تأثیری از افكار آذركیوانی و از اصطلاحات واژگان خاص آن گروه دیده نمی‌شود. ثانیاً در هیچ یك از آثار و تألیفات دیگر این گروه اشاره‌ای به نام میرفندرسكی نیامده است.
هرچند كه از میر آثار فراوانی در دست نیست، لیكن عبارات و القابی كه بر كتیبۀ سنگ مزار او دیده می‌شود، حكایت از آن دارد كه وی در دوران حیات در نظر خواص و عوام حرمت و عزت خاص داشته است و نه تنها در حكمت و علوم رسمی، بلكه در معارف الهی و سیر و سلوك عرفانی نیز او را دارای مقامی بس بلند می‌دانسته‌اند. دلیل دیگر بر شهرت و منزلت او نزد مردم آن روزگار داستانهای غریب و كرامتهای گوناگونی است كه به او نسبت داده‌اند (نك‍ : زنوزی 4(1)521؛ نراقی، 195-202؛ تنكابنی، 236-237؛ معصوم‌علیشاه، 3 / 158؛ صبا، 25) و این شهرت تا آنجا بوده است كه داستان آمدن شیر به مجلس او و شیخ بهایی را نقاشان بر پرده و بر قلمدانها نقش می‌كرده‌اند (تنكابنی، همانجا؛ نفیسی، 62-66) و داستان رفتن او به معبد كفار موضوع منظومه‌ای دلكش در طاقدیس ملااحمد نراقی شده است (همانجا). 
حكایاتی كه دربارۀ تیزهوشی، عزت نفس، حاضر جوابی و بی‌پروایی او در پاسخ گفتن به خرده‌گیریهای امیران و شاهان نقل كرده‌اند، نیز حاكی از دقت نظر، قوت ذهن، شجاعت اخلاقی، وارستگی وآزادمنشی اوست (نك‍ : افندی، 5 / 499، 501؛ واله، گ 35‌ ب؛ زنوزی، 4(1) / 520-521؛ دبستان مذاهب، 1 / 47؛ خوانساری، 1 / 246؛ تنكابنی، همانجا؛ هدایت، ریاض، 267- 268؛ قمی، 3 / 35؛ مدرس، 4 / 357- 358). گفته‌اند كه روزی در مجلس او مسأله‌ای از علم هندسه بنا بر نظر خواجه نصیرالدین طوسی مطرح شد. میر برهانی در باب آن آورد و پرسید كه آیا خواجه این برهان را ذكر كرده است؟ گفتند: نه. سپس چندین برهان دیگر در همان باب اقامه، و در پی هر برهان همان پرسش را تكرار كرد و جواب همان بود كه اول شنیده بود (نك‍ : افندی، 1 / 501؛ قمی، مدرس، همانجاها).
از اشارات كوتاهی كه در تذكره‌ها و كتب رجال به احوال او شده است، معلوم می‌شود كه وی در عین آنكه از لحاظ كمالات علمی و عرفانی مورد تكریم بوده، در زندگانی شخصی بسیار ساده و بی‌تكلف می‌زیسته، از شهرت و مقامات صوری گریزان بوده، به ظواهر امور اعتنایی نداشته و از آمیزش با مردم كوچه و بازار، حتی اجامر و اوباش، پرهیز نمی‌كرده است (همانجاها). واله در بیان احوال او می‌گوید كه وی «اكثر لباس نمد می‌پوشید و با اوباش و اجامره صحبت می‌داشت، در حلقۀ معركۀ خروس‌بازان حاضر شده، خروسی در زیر بغل خود می‌گرفت» (همانجا). واله در پی این سخن، داستان معروف گفت‌وگوی میر با شاه عباس و جواب بی‌باكانه و صریح او را به اعتراض پوشیده و مؤدبانه شاه ــ كه در كتابهای دیگر نیز آمده است ــ نقل می‌كند (همانجا؛ نك‍ : هدایت، مدرس، همانجاها).
میر در علوم زمان خود خصوصاً در هندسه و ریاضیات و كیمیا صاحب‌نظر بوده و در پاره‌ای از این موضوعات آثاری به او منسوب است. از آثاری كه از او در دست است و نیز از روش و دیدگاههای فكری و فلسفی شاگردان او و تألیفات آنان معلوم می‌شود كه میر در كار تعلیم از استادان حكمت مشاء بوده و كتب ابن سینا را تدریس می‌كرده است (نك‍ : آشتیانی، 86- 88)، ولی ظاهراً گه‌گاه از اشارات طعن‌آمیز و تعریضات تلخ دربارۀ ابن‌سینا و خواجه نصیرالدین طوسی ــ كه هردو از بزرگان این مكتب بوده‌اند ــ خودداری نمی‌كرده است (نك‍ : افندی، همانجا؛ خوانساری، 3 / 185). او در بیتی از قصیدۀ معروف خود فارابی و ابن‌سینا را به «فهم ظاهری» منسوب می‌كند (نك‍ : مدرس، 4 / 359) و با آنكه در برخی از آثار فلسفی خود به شیوۀ مشائیان قول به مثل افلاطونی را باطل می‌داند (نك‍ : «منتخباتی از رسالۀ حركت»، 81 / 86-87)، اما قصیدۀ معروف خود را با تصورات مربوط به مثل افلاطونی و صعود به برزخ مثالی آغاز می‌كند:

چرخ با این اختران خوب و خوش و زیباستی           صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت                    بر رود بالا همان با اصل خود همتاستی

آثـار

از میرفندرسكی چند رسالۀ مختصر در موضوعات علمی و فلسفی، مقداری حواشی و توضیحات بر ترجمۀ جوگ بسشت هندویی و بعضی اشعار و قطعه‌های منظوم برجای مانده است:
1. مهم‌ترین اثر میر رسالۀ فارسی معروف به صناعیه است كه به عنوان حقایق الصنایع نیز شهرت دارد. وی در این رساله صناعت را به مفهومی بسیار گسترده و به معنی هرچیز كه از قوای عاقله و عاملۀ آدمی به ظهور و حصول پیوندد، گرفته و در 24 باب و یك خاتمه به بیان حد صناعت، انواع آن، ارتباط صناعات مختلف با هم، فایده و غایت هریك، درجات سودمندی و شرف و خست آنها و سهم و محل هریك از اهل حرف و صنایع در جامعه پرداخته ترتیب و ترتب صنایع را برحسب شرف و غایت تا صناعتی كه خود غایت غائی است و برای آن غایتی نیست، تعیین نموده است. در این رساله قوای نفسانی و اندامهای پیكر انسانی (عالم صغیر) و وظیفه و عمل هریك از آنها از یك سو با اجزاء و عناصر عالم هستی و عوالم عقول و نفوس (انسان كبیر) برابر و موازی قرار داده شده، و از سوی دیگر با طبقات مختلف جامعه و افراد و اعضای آن و سهم وظیفۀ هریك از آنها در هیأت اجتماع همانند و همسان گرفته شده است. میر در این رساله مطالب علمی فلسفی دقیق را با زبانی روشن و فصیح آمیخته با آیات و احادیث و اقوال بزرگان و حكما بیان داشته است (برای بحث و تحلیلی دربارۀ این رساله، نك‍ : كربن، 32-44؛ نیز نك‍ : نصر، 459-460). رسالۀ صناعیه یك‌بار در هند (1267 ق) با اخلاق ناصری در یك مجلد به چاپ سنگی طبع و نشر شد و بار دوم به كوشش علی‌اكبر شهابی در تهران (1317 ش) به طبع رسیده است. جلال‌الدین آشتیانی نیز گزیده‌هایی از آن را با حواشی سودمند در مجموعۀ منتخبانی از آثار حكمای الهی ایران (63-81) درج كرده است. محمدتقی نصیری طوسی ترجمۀ عربی رسالۀ صناعیه را جزء كتاب ناموس اصغر خود قرار داده است (نك‍ : حقوق، 437).
2. رسالة فی الحركة، نوشتۀ مختصری است به زبان عربی در 5 فصل در تعریف حركت و اقسام آن و بیان آنكه هر حركتی محتاج محركی است و حركات كلاً باید از محركی واحد آغاز شوند كه محرك اول است و خود محركی ندارد. میر این رساله را از دیدگاه طریقۀ مشاء نوشته و در آن به رد و انكار نظریۀ مثل افلاطونی پرداخته است. منتخباتی از این رساله با حواشی مفید به كوشش جلال‌الدین آشتیانی در منتخباتی از آثار حكمای الهی ایران (81-90) طبع و نشر شده است.
3. رساله در تشكیك، نامه‌ای است رساله مانند كه میر در پاسخ به سؤالی كه آقا مظفركاشانی دربارۀ مسألۀ تشكیك در ذاتیات از او كرده بود، نوشته است. میر در این نامه به شیوۀ مشائیان سخن می‌گوید و برخلاف اشراقیان كه به تشكیك در ذاتیات قائلند، وی ذاتیات را مقول به تشكیك نمی‌داند. این نامه نیز با تعلیقات جلال‌الدین آشتیانی در همان منتخبات (90-97) انتشار یافته است.
4. رساله در كیمیا، به فارسی ظاهراً رساله‌هایی كه به نامهای اركان اربعه، رساله در زیبق و كبریت و باب‌الاصغر در كتابخانه‌ها موجود است باید نسخه‌ها یا تحریرهایی از همین رساله باشد.
منظومه‌ای به زبان عربی نیز در كیمیا به او نسبت داده شده است (مركزی، 2 / 96).
5. حواشی برجوگ بسشت. متنی كه میر بر آن حاشیه نوشته، كتابی است در عرفان و حكمت هندی كه در زمان اكبرشاه به فارسی ترجمه شد. اصل كتاب به نام لگهویوگه و اسیشتهه، خلاصه‌ای است از منظومۀ بزرگ‌تری به نام یوگه واسیشتهه كه به نام‌های مهاراماینه و واسیشتهه راماینه نیز معروف است. این منظومۀ طولانی، در حقیقت گفت‌وگویی است میان واسیشتهه، حكیم باستانی و افسانه‌ای هند با شاهزادۀ معروف «راما» یا «راماچندره» ــ كه حماسۀ دینی بزرگ هند، راماینه، شرح كارها و جنگهای اوست ــ و در سراسر آن، استاد حكیم در ضمن بیان داستانهایی پندآمیز تعلیمات اخلاقی و فلسفی خود را برای شاگرد خویش بیان می‌كند. فلسفه‌ای كه در این كتاب مطرح است كلاً همان تفكر توحید وجودی مطلق است كه از مكاتب مهم فلسفی و عرفانی هند به شمار می‌رود و نمایندۀ برجستۀ آن شنكره است. ولی افكار و آراء پیچیده و دشوار این مكتب در این منظومه به صورتی ساده‌تر و روشن‌تر بیان شده و با استفاده از افسانه‌ها و تمثیلات شیرین و دل‌انگیز، به فهم و درك كسانی كه اهل تخصص نیستند، نزدیك گردیده است. كتاب اصلی به فارسی ترجمه نشده است، اما خلاصۀ آن كه در سدۀ 9 م به زیان سنسكریت تدوین شده بود، چنانكه گفتیم، در دوران سلطنت اكبر شاه به قلم نظام‌الدین پانی‌پتی ترجمه شد و در دوره‌های بعد نیز ترجمه‌ها و تلخیصهای دیگری از آن به فارسی نگارش یافت (نك‍ : مجتبائی، «روابط فرهنگی»، 81-84). هنگامی كه میر فندرسكی به هند رسید، با این كتاب آشنا شد و سخت مجذوب آن گردید.
میر هنگام مطالعۀ این كتاب، نكات و توضیحات سودمندی در حاشیۀ آن نوشت هنوز در برخی از نسخه‌های این كتاب دیده می‌شود (همو، «میرفندرسكی در هند»، 65). ترجمۀ فارسی نظام‌الدین پانی‌پتی در 1360 ش به كوشش محمدرضا جلالی نائینی در تهران به طبع رسید، ولی این چاپ حواشی میرفندرسكی را ندارد.
از حواشی میرفندرسكی بر این كتاب چنین برمی‌آید كه وی به شناخت معارف هندونی اشتیاق وافر داشته و در این راه كوشش بسیار كرده است. وی با مقدمات زیان سنسكریت آشنایی یافته و از اشاراتی كه به چگونگی این زبان و الفاظ و اصطلاحات آن می‌كند (نك‍ : همو، 283-284، «میرفندرسكی در هند»، 62-63)، چنین برمی‌آید كه به لزوم قرائت اینگونه كتابها به زبان اصلی پی‌برده بوده است. در این حواشی غالباً اشارات و ملاحظات تطبیقی و مقایسه با موضوعات فلسفی یونانی و عقاید اسلامی دیده می‌شود و از اشاراتی كه به كتاب پاتنجل بیرونی در این حواشی می‌كند، معلوم می‌شود كه با نوشته‌های ابوریحان دربارۀ هند نیز آشنا بوده‌است (همانجا).
میرفندرسكی برای كتاب جوگ بسشت فرهنگ‌نامه‌ای نیز به نام كشف اللغات جوك ترتیب داده بود كه نسخه‌هایی از آن هم بـه ضمیمۀ آن كتـاب و هم به‌طور جداگـانه موجـود است (نك‍ : منزوی، خطی، 3 / 2015). الفاظ و اصطلاحات هندی در این فرهنگ‌نامه به ترتیب حروف تهجی تنظیم شده و تعریفات آنها غالباً از متن كتاب گرفته شده و در مواردی توضیح گونه‌ای از میرفندرسكی نیز بر آنها افزوده گردیده است. 
علاوه بر این فرهنگ‌نامه، امروز نسخه‌هایی از كتابی به نام منتخب جوك بشست در كتابخانه‌ها هست، از جمله نسخۀ كتابخانۀ مجلس شورا (شم‍ 640) مورخ 1262 و نسخۀ متعلق به احمد افشار شیرازی، مورخ 1231 ق ــ كه به كتابخانۀ دانشگاه شیراز منتقل شده است ــ كه از آثار میرفندرسكی دانسته شده و در هر دو نسخه نام ابوالقاسم میرفندرسكی به عنوان مصنف آمده است (نك‍ : مجتبائی، همان، 68). در این كتاب قطعه‌هایی كوتاه با مضامین عرفانی از كتاب جوگ بسشت ترجمۀ پانی‌پتی عیناً نقل شده و در پی هر قطعه یك بیت شعر فارسی با همان مفاد و مضمون از شاعرانی چون عطار، مولوی، شبستری، سیدحسینی، مغربی، حافظ و شاعران دیگر آمده است. روشن است كه مقصود گردآورندۀ این گزیده‌ها ارائۀ یكسانی و یگانگی عوالم فكری عرفانی هندویی و اسلامی بوده است. نكته‌ای كه دربارۀ این منتخب قابل ذكر است، وجود ابیات فراوان از فانی اصفهانی، شاعر سدۀ 13 ق، در آن است. در نظر اول وجود ابیاتی از شاعری متأخر در این كتاب طبعاً انتساب آن را به میرفندرسكی ابطال می‌كند، ولی از سوی دیگر فراوانی این ابیات در سرتاسر كتاب و شمار بسیار بالای آنها نسبت به ابیاتی كه از شاعران دیگر نقل شده است (بیش از نیمی از كل اشعار نقل شده در این كتاب از فانی است)، خود دلیل بر الحاقی‌بودن و افزوده شدن آنها به گزیده‌های اصلی در زمانهای بعد تواند بود (نك‍ : همان، 67-68). این كتاب در 1348 ش به كوشش جلالی نائینی و تاراچند با عنوان ساختگی آداب طریقت و خدایابی و بدون نام مؤلف یا گردآورنده، از روی نسخه‌هایی كه از آن در هند به دست آورده بودند، در تهران طبع و نشر شده است.
6. اشعار. دراغلب تذكره‌ها اشعاری از میرفندرسكی نقل كرده‌اند. آنچه از او برجای مانده، دو قصیده است و چند رباعی و چند قطعه. یكی از قصاید شكوائیه‌ای است از روزگار نامساعد و قدرناشناسی ایام و دیگری منظومه‌ای است در فلسفه و حكمت الهی كه پیش از این بدان اشاره شد. این قصیدۀ معروف را چند تن شرح كرده‌اند (نك‍ : منزوی، خطی مشترك، 9 / 2211-2212). شرح محمدصالح خلخالی، از دانشمندان سدۀ 12 ق، در 1312 ق، همراه با شرح دعای حضرت امیر (ع) و لوایح جامی در تهران به چاپ سنگی رسیده و شرح حكیم عباس شریف دارابی شیرازی به كوشش فضل‌الله لایق در تهران (1337 ش) طبع و نشر شده است.
در بعضی از تذكره‌ها و كتب تراجم تألیفات دیگری چون تاریخ صفویه، تحقیق المزلة و برخی رسالات و نوشته‌های دیگر (نك‍ : مدرس، 4 / 358؛ امین، 2 / 403) به نام میر ذكر كرده‌اند كه تاكنون اثری از آنها به دست نیامده است.

مآخذ

آشتیانی، جلال‌الدین، مقدمه بر الشواهد الربوبیة، تهران، 1360 ش؛ ابوالقاسم فندرسكی، «رساله در تشكیك»، «منتخباتی از رسالۀ حركت»، «منتخباتی از رسالۀ صناعیه» (نك‍ : هم‍ ، منتخباتی از ... )؛ افندی اصفهانی، عبدالله، ریاض العلماء، به كوشش احمد حسینی، قم، 1401 ق؛ امین، محسن، اعیان‌الشیعة، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ اوحدی بلیانی، محمد، عرفات العاشقین، نسخۀ خطی كتابخانۀ ملك، شم‍ 5324؛ تنكابنی، محمد، قصص العلماء، تهران، 1362 ش؛ حقوق، خطی؛ خاتون‌آبادی، عبدالحسین، وقایع السنین و الاعوام، به كوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1352 ش؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، تهران، 1390 ق؛ دبستان مذاهب، به كوشش رحیم رضازاده ملك، تهران، 1362 ش؛ زنوزی، محمدحسن، ریاض الجنة، به كوشش علی رفیعی، قم، 1370 ش؛ صبا، محمد مظفر حسین، تذكرۀ روز روشن، به كوشش محمدحسین ركن‌زاده آدمیت، تهران، 1343 ش؛ قمی، عباس، الكنی و الالقاب، تهران، 1397 ق؛ گلچین معانی، احمد، تذكرۀ پیمانه، مشهد، 1359 ش؛ مجتبائی، فتح‌الله، «بیرونی در هند»، بررسیهایی دربارۀ ابوریحان بیرونی، تهران، 1352 ش؛ مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، تبریز، 1346 ش؛ مركزی، خطی؛ معصوم‌علیشاه، محمد معصوم، طرائق‌الحقائق، به كوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1318 ش؛ منتخباتی از آثار حكمای الهی ایران، به كوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، 1351 ش، ج 1؛ منزوی، خطی؛ همو، خطی مشترك؛ نراقی، ملااحمد، طاقدیس، به كوشش حسن نراقی، تهران، 1362 ش؛ نصر، حسین، «مكتب اصفهان»، تاریخ فلسفه در اسلام، به كوشش م. م، شریف، تهران، 1362 ش، ج 2؛ نصرآبادی، محمدطاهر، تذكره، به كوشش وحید دستگردی، تهران، 1317 ش؛ نفیسی، سعید، احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، تهران، 1316 ش؛ واله داغستانی، ریاض الشعراء، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ هدایت، رضاقلی، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ همو، ریاض العارفین، به كوشش محمدعلی گرگانی، تهران، 1344 ش؛ نیز:

Browne, E. G., A Literary History of persia, London,1969; Corbin, H., introd. Anthologie des philosophes iraniens (vide: PB, Montaxabātī ... ); Mujtabāʾī, F., Aspects of Hindu Muslim Cultural Relations, New Delhi, 1978; id, Mir Fendiriski in India, Maqālāt va Barrasīhā, Tehran, 1983, nos.38-39; Rieu, Ch., Catalogue of the persian Manuscripts in the British Museum, Oxford, 1881.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.